خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند

ساخت وبلاگ
شاید بگویم خیالت دست از سرم بر نمی دارد و این دلتنگی از کوچه ی باریک خانه ی آخرت شروع می شود و به مسیر لوله ی آب گرم شوفاژ خانه ی قبلی ترت ختم می شود. شاید هم بگویم آنقدرها هم سرمان شلوغ نیست که مست، سر از آفتاب پنج صبح در نیاوریم. ما آدم های شنیداری نبودیم که به تلفنی مشعوف بشویم. مگر کتاب خواندنی. خندیدنی. گریه کردنی. چیزی. ما حواسمان به حس بینایی مان بود.  یادت نرود. شاید بگویم حالم خوب نبود. حالم خوب نیست. تو چطوری؟ بعد همه ی این تعارفات را بگذارم کنار یک سیگار برای جفتمان روشن کنم و یک پیک برایمان بریزی و حرف های خودمان را بزنیم. و تو با من قصه یی از چنار می گویی که شباهتی به خفتن دارد. و من هنوز در فکر کلاغ و سایه ای که گاه می آید و گاه نه. اینجا که منم اتفاقی نیست. علف هایی سبز می شوند. دود می شوند. و فراموشی فراموشی فراموشی... حرف زیاد است. حرف آخر هم که هیچگاه نداشتیم. پس می ماند دیدارت. که صدایت هم هست. چشم هایت هم هست.   آیا آنجا که می ایستی حکایت جان هایی ست که در انتظار نوبت خویش اند تا گر بگیرند   یا آنجا که می گذری انبوهیِ رودهاست که گلوی مردگان خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند...
ما را در سایت خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند دنبال می کنید

برچسب : اميرعلي به نام خط و نشون, نویسنده : babsolution7 بازدید : 231 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 17:07

حالا کمی دور نشسته ام. خیالت از حفره ای بیرون می آید. درختی می شود. حالا کمی نزدیک نشسته ام. خیالت از حفره ای بیرون می آید. درختی می شود. از قرار معلوم امکان ندارد هیچ قطعه ای از این آلبوم چیزی را یاد من بیاندازد. پس همانطور که میانه نشسته ام و به انگشت هایم زل زده ام حفره ای می سازم تا تو را بیرون بیاورم و فکر کنم یکی از این قطعه ها به موهایت شباهت دارد. تاریک. رشته هایی به اطراف و مجاور. درختی می شود. موهات. منسجم. یادم بیاید یا نه جایی بی تویی زیر باد نشسته دست برده زانو شکسته بی هیچ انفعالی تکان دهنده به خاطر می آوردم و جزئیاتی بی هیچ دقت و منطق حفره ای ساخته بود نشسته یا برآمده متورم تو را می آورد یا نه یادم نمی آید. خلا همواره احساس شده. آخرین روز خوبی که داشتم. بیاد بیاور. چشم هایت را ببند و بیاد بیاور. شاید حفره ای چیزی. نه. اتفاقی نمی افتد. نه درختی. نه شباهتی. انگار این قطعه دارد کارهایی می کند. انگار پیشامدی چیزی. بی تویی که باشی. خمیده. آخرین تلاش های منقضی. وقت تمام شده. هنوز هیچ.  خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند...
ما را در سایت خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babsolution7 بازدید : 180 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 17:07

از صبح برف سنگینی باریده بود. توی اتاق نشسته بودم و چیزهایی در مورد اجنه می خواندم. از وقتی به عنوان بهیار به اینجا آمده بودم و داستان های اهالی روستا را در مورد اجنه و جنگل و اتفاقات عجیب این منطقه شنیدم برایم اهمیت پیدا کرد. معمولا شب ها به موضوعات دیگری فکر می کردم اما از سر شب به سرم زده بود. از وقتی هم یکی از اهالی، طبق معمول هر شب برای آوردن شام به اینجا آمد و در مورد امشب به طور خاص تاکید کرده بود که مراقب باشم، ترسم بیشتر شد. کمی از آبجوی خانگی خوردم و سرگیجه ی عجیبی به سراغم آمد و تا جایی که یادم است همینجا خوابم برد و حالا که بیدار شدم حالت عجیبی در سرم حس می کنم. انگار سرم بزرگتر شده باشد. مثل یک بادکنک که هیچ مقاومتی در برابر هوا نداشته باشد سرم تکان می خورد و کاری از گردنم ساخته نیست. شاید برای گیجی الکل باشد. نمی دانم. احساس می کنم از خودم بیرون آمده ام و دارم از زاویه ای دیگر به خودم نگاه می کنم. همه چیز عجیب است. همه چیز بزرگتر از اندازه ی واقعی بنظر می رسد و کش می آید. سرم به طرز وحشتناکی دارد کش می آید و هنوز فکر می کنم شاید کار الکل است. هیچ تصوری از زمان ندارم. صدای خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند...
ما را در سایت خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babsolution7 بازدید : 223 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 17:06